خلاصه داستان : داستان فیلم در مورد زندگی یکنواخت یک داروساز است. اما زمانی که او با زنی که یکی از مشتری هایش است، آشنا می شود اوضاع تغییر می کند...

خلاصه داستان : فیلم داستان چهار گروه از مهمانان هتل بورلی هیلز است. "مگی اسمیت" و "مایکل می" از انگلستان برای شرکت در مراسم اسکار به هتل آمده اند ...

خلاصه داستان : "گلوریا" زنی جوان است که در دوران رکود اقتصادی زندگی می کند.او در زندگی اش احساس ناامیدی کرده و در گذشته چندین بار مورد خیانت قرار گرفته.پس از اقدام به خودکشی،او متوجه یک مجله سینمایی شده و راهی هالیوود می شود تا تبدیل به یک بازیگر شود."رابرت" شهروند هالیوود است که تلاش می کند تبدیل به یک کارگردان شود.آنها با یکدیگر برخورد کرده و...

خلاصه داستان : آیلین 22 ساله است و بتازگی با راس رابطه اش را قطع کرده است. او به نیویورک می آید تا برادرش، آدام، که یک خلبان است را ببیند. آیلین به برادرش می گوید که فکر میکند تنها دختر 22 ساله ای است که هنوز باکره است. اما آدام به او می گوید که س/ک/س تنها را سعادت نیست و...

خلاصه داستان : قرن چهل و یکم. «باربارلا» (فاندا) از طرف رئیس کل کره ی زمین (دوفن) مأمور می شود تا به ستاره ی شمالی برود و دانشمندی به نام «دوران دوران» (اوشی) را بیابد، چون سلاح اختراعی او ممکن است به دست جنگ طلبان بیفد و صلح و آرامش دیرینه ی هستی را بر هم زند...

خلاصه داستان : کارآگاهی از شهری کوچک که در جستجوی مردی گمشده است تنها یک سرنخ دارد:ارتباط با زنی اهل نیویورک

خلاصه داستان : «کیمبرلی ولز» (فاندا) گزارش گر تلویزیونی، برای تهیه گزارشی درباره ی انرژی به هم راه تصویر بردارش «ریچارد آدامز» (داگلاس) به یک کارخانه ی هسته ای می روند. در این زمان بحرانی در کارخانه آغاز شده و «مهندس جک گادل» (لمون) با مدیریت و عکس العمل سریع خود آن را مهار می کند.

خلاصه داستان : "فرانک هارت" انسانی حریص است.او از زنانی که برایش کار می کنند سوءاستفاده می کند.وقتی سه دستیارش موفق می شوند او را در خانه اش گیر بیاندازند،تصور می کنند کنترل همه چیز را به دست گرفته اند اما...

خلاصه داستان : «نورمن تیر جونیر» (هنری فاندا) کمی پیش از تولد هشتاد سالگی اش کنار همسرش «اتل» (هپبرن) درخانه ی ییلاقی اش درنیو انگلند از تنفرش از پیری می گوید. در مقابل، «تل» اصلا از بالا رفتن سنش اظهار نارضایتی نمی کند. تا این که دخترشان «چلسی» (جین فاندا)، هم راه محبوب جدیدش و پسر ده ساله ی او برای شرکت در مراسم تولد پدرش به آن جا می آید...

خلاصه داستان : "استنلی کاکس" آشپزی خجالتی است که هیچگاه شانس عاشق شدن نداشته. "آیریس کینگ" بیوه ای است که به خود قول داده هیچگاه عاشق نشود. اما در حالیکه رابطه آن اوج می گیرد و "آیریس" به "استنلی" کمک می کند خواندن بیاموزد، مهربانی "استنلی" قلب شکسته "آیریس" را ترمیم می کند و...